آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

برای دختر عزیزم آرمیتا

شعری برای عسل مامان

دخترم تاج سرم من وتو هردوزیک اغازیم توهمان مادرفردایی ومن همان دختردیروزینم نقشه کهنه دیروزی من ارزویم اینست برسی تابه بی نهایت تابدان قله اوج که تورالایق بود ارزویم اینست که درایینه فردایی تو نه توحواباشی نه شویت ادم همه انسان باشیم ومن مادرامروزی تو که همان دختردیروز شوم وبراین فاصله ها باقدمهای تو پیروز شوم ...
12 اسفند 1392

کارتون های محبوب

عزیزم صبح همیشه زودترازمن بیدارمیشی ومیایی سراغ من وشروع میکنی به بیدارکردنم بعدازخوردن صبحانه که یاتخم مرغ میخوری یاپنیرویااینکه مربابایه لیوان شیرکاکائومامانی میره سراغ کامپیوتروشماهم میرین سراغ کارتونهای محبوبت پلنگ دم دراز میلی مولی تروترودخترتوت فرنگی کایلووتا م وجری کارتون های محبوبت هستن همون طوری که کارتون های دوران کودکی خودم تبدیل به بهترین خاطراتم شدن امیدوارم که یاداوری کارتونهایی دوران کودکیتم در اینده برای شما خوشایندباشهfont> ...
12 اسفند 1392

بدون عنوان

    دختر نازنینم گفتنی ها ی زندگی بسیار است و نا گفتنی ها بیشتر... برایت با عشق نوشتم پس تو نیز با عشق بخوان ..هر زمان که دوست داشتی بخوان.. و من نگاهم به آینده ای روشن است تا شاید روزی با دیده ی بیناتر از امروز بازهم بنویسم بدرود تا فردایی روشن تر... زندگیت را دوست داشته باش آن چنان که شایسته است..   ...
11 اسفند 1392